ايران نميرد مگر يادكوروش بميرد
روزی ملانصرالدین دست بچه ای را گرفته وارد سلمانی شدوبه سلمانی گفت: چون من تعجیل دارم اول سرمرا بتراش وبعد موهای بچه را بزن. سلمانی هم تقاضای اورا انجام داد. ملا بعد از اصلاح عمامه را برداشت و رفت و گفت: تاچند دقیقه دیگر برمی گردم! سلمانی سر طفل را هم اصلاح کرد و خبری از آمدن ملا نشد! سلمانی رو به طفل نمود وگفت:پدرت نیامد! بچه گفت…. . . . . اوپدرم نبود. سلمان گفت:پس که بود؟ بچه پاسخ داد:او مردی بود که در سر کوچه به من گفت بیا برویم دونفری مجانی اصلاح کنیم. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |